جستجو

تاریخچه نوروفیدبک

تاریخچه نوروفیدبک آن‌قدر جذاب و غافلگیر کننده است که خود دکتر استرمن نیز احتمالاً از کشف این شیوه غافلگیر شده است.

نوروفیدبک امروزه جزء پیشرفته‌ترین وسایل پزشکی نوین است که هنوز دانشمندان در حال تحقیق و گسترش درباره‌ی جنبه‌های مختلف آن هستند.

نوروفیدبک در اصل نوعی بیوفیدبک است که تلاش می‌کند، با استفاده از ثبت و پردازش امواج الکتریکی مغز و دادن بازخورد آن به شخص نوعی خود تنظیمی را به او آموزش دهد.

دستگاه نوروفیدبک با گرفتن بازخورد از فعالیت‌های مغزی، به فرد از شرایط مغزی‌اش آگاهی می‌دهد تا به این وسیله آنها را اصلاح کند.

برخلاف آنچه که به نظر می‌رسد، استفاده از این شیوه اصلاً کار سختی نیست و کافیست کمی بیشتر با این روش درمانی آشنا شده تا شیفته آن شوید. برای آشنایی با این تکنیک درمانی و آموزشی مقاله نوروفیدبک چیست؟ را بخوانید.

تاریخچه نوروفیدبک

تاریخچه نوروفیدبک با نام ناسا (سازمان فضایی آمریکا) به شکل گسسته نشدنی، گره خورده است. در واقع بخش زیادی از این تکنولوژی پیشرفته مدیون تلاش‌های ناسا در سال‌های اخیر است.

همه چیز بین سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۵ میلادی اتفاق افتاد. نوروفیدبک در سال ۱۹۵۸ متولد شد و شروع به کار کرد، اما هنوز همه چیز در حد یک تحقیق ساده بود و کسی از کارایی‌های فراوان این شیوه خبر نداشت.

تاریخچه نوروفیدبک با نام جویی کامیا، روان‌شناس و استاد دانشگاه شیکاگو شروع می‌شود. او برای اولین بار توانست به فردی آموزش دهد که امواج مغزی خود را کنترل کند.

او در این آزمایش، الکترودی را در پشت سر و در نیمکره چپ آزمودنی نصب کرد و از او خواست حدس بزند چه زمانی فرکانس آلفا در مغز او غالب است.

کامیا زمانی که آزمودنی فعال بودن فرکانس آلفا را درست یا اشتباه حدس می‌زد، به او خبر می‌داد. ابتدا این حدس‌ها در تمام موارد درست نبود، اما کم کم درصد حدس‌های درست بالا رفت.

در روز دوم، آزمودنی در ۶۵ درصد از موارد و در روز چهارم در ۱۰۰ درصد موارد توانست حضور موج آلفا را درست تشخیص دهد.

در مرحله بعدی و در آزمایش دومی که توسط کامیا انجام شد، او از شخص آزمودنی خواست هر زمانی که او اشاره کرد و از وی خواست، از ورود به حالت آلفا جلوگیری کند یا وارد مرحله آلفا شود.

نتایج آزمایش کامیا نشان داد که مردم می‌توانند، امواج مغزی خود را کنترل کرده و در مسیری که علاقه‌مند هستند آن را هدایت کنند.

تاریخچه نوروفیدبک و گربه‌های استرمن

اما تاریخچه نوروفیدبک و تکنیک نوروفیدبک به معنای امروزی آن بی‌شک مدیون تلاش‌ها و تحقیقات دکتر باری استرمنBarry Sterman محقق دانشگاه UCLA کالیفرنیا در لس‌آنجلس در دهه ۶۰ میلادی است.

البته دکتر استرمن روحش هم خبر نداشت که روزی نتیجه تحقیق‌هایش به پایه یک روش پیشرفته روان‌درمانی تبدیل می‌شود. او فقط دوست داشت بفهمد وقتی ما خوابیده‌ایم، در مغزمان چه می‌گذرد.

دکتر بری استرمن در طول تحقیقات خود در مورد خواب بر روی گربه‌ها به طور تصادفی به معجزه نوروفیدبک پی‌برد. پژوهش او در نهایت به کشف یک پروتکل نوروفیدبک منجر شد که هنوز هم در درمان حملات صرعی گراندمال مورد استفاده قرار می‌گیرد.

در سال ۱۹۶۵ بود که باری استرمن روان‌شناس و محقق خواب شروع به پژوهشی بر روی امواج مغزی گربه‌ها کرد. البته واضح است که او طبق روال همه تحقیق‌های عصب‌شناختی، تحقیق خود را از حیوانات شروع کرد.

او در خلال این تحقیقات که درباره فعالیت عصب‌شناختی مرتبط با خواب بود، موفق به کشف امواج ۱۴ هرتز در EEG مغز گربه‌های مورد آزمایش گردید.

تفاوت این آزمایش با آزمایشات مشابه قبلی در این بود که در طول تحقیق، EEG مغز گربه‌ها ثبت می‌شد. گربه‌های آزمایشگاه دکتر استرمن، چه وقتی که خواب بودند و چه مواقعی از بیداری‌شان، EEGهای پایین‌تری را نشان می‌دادند.

از آنجایی که EEG گربه‌ها خیلی پایین بود، دکتر استرمن می‌خواست راهی پیدا کند که این EEGهای رخوت زده را بالاتر ببرد.

بنابراین برای برانگیختن EEG گربه از یک ظرف شیر استفاده کرد. دریافت این پاداش می‌توانست امواج مغزی گربه‌ها را تغییر دهد.

در این آزمایش او ابتدا ۳۰ گربه را در قفس قرار داد و آن‌ها از دستیابی به مواد غذایی محروم کرد. پس از آن گربه‌ها را از قفس به یک محفظه آزمایشی که در آن یک اهرم و یک کاسه خالی وجود داشت منتقل کرد.

استرمن به این ۳۰ گربه آموزش داد تا برای دریافت غذا اهرم را فشار بدهند. هر بار که گربه اهرم را فشار می‌داد، کاسه با غذا پر می‌شد.

هر یک از گربه‌ها خیلی سریع یاد گرفتند در زمان گرسنگی اهرم را فشار بدهند تا غذا دریافت کنند. در مرحله بعدی او یک عنصر جدید یعنی “صدا” به آزمایش افزود.

در واقع اگر گربه‌ها زمانی که صدا پخش می‌شد اهرم را فشار می‌داند، هیچ غذایی در کاسه نمی‌ریخت؛ بنابراین گربه ناچار بود برای دریافت غذا صبر کند، تا صدا قطع شود و بعد از آن اهرم را فشار دهد.

استرمن مشاهده کرد بعد از اضافه کردن این متغیر گربه‌ها در حالی که منتظر هستند تا صدا قطع شود، وارد یک حالت منحصر به فرد و سطح خاصی از هوشیاری می‌شوند.

در این مرحله، آن‌ها تا پایان متوقف شدن صدا بی‌نهایت هشیار و گوش به زنگ بودند، درست مانند زمانی که در طبیعت می‌خواهند شکار کنند.

در این حالت، باند فرکانسی بتا پایین یا ریتم حسی حرکتی در مغز گربه‌ها فعال بود، این امواج با کاهش تنش عضلانی در گربه‌ها ارتباط داشت.

امواج مغزی ثبت شده در این حالت دارای فرکانس ۱۲ تا ۱۵ هرتز در ناحیه خاصی از مغز بودند که تا آن زمان ثبت نشده بود، بنابراین استرمن این فرکانس را فرکانس سنسوری موتور ۴ یا SMR نامید.

در ادامه استرمن یک مرحله دیگر هم به آزمایشش اضافه کرد. او می‌خواست ببیند، آیا می‌تواند به گربه‌ها چگونگی تولید این امواج را آموزش دهد.

در این مرحله آزمایش را طوری طراحی کرد، تا مشاهده کند آیا گربه‌ها در ازای دریافت پاداش (شیر)، تولید امواج SMR در مغز خود را افزایش می‌دهند یا خیر؟

این بار گربه‌ها در همان محفظه قبلی قرار داده شدند، اما دیگر اهرمی برای فشار دادن وجود نداشت. در عوض اگر گربه می‌توانست به مدت نیم ثانیه فرکانس SMR را تولید کند، ظرفش پر از غذا می‌شد.

پس از مدتی گربه‌ها یاد گرفتند چگونه SMR را تولید کنند و این نتیجه واقعاً شگفت‌انگیز بود. در نهایت در طی ۱۲ ماه، استرمن و همکارانش توانستند به گربه‌ها یاد بدهند که این باند فرکانسی را چگونه افزایش یا کاهش دهند.

کاربرد نوروفیدبک در دنیای واقعی

با این که نتایج تحقیقات دکتر استرمن واقعاً جالب و شگفت‌انگیز بود، اما او هیچ ایده‌ای در مورد کاربرد این شیوه در دنیای واقعی نداشت.

اما درست در همین زمان بود که همه چیز فراهم شد تا نوروفیدبک به طور کاملاً اتفاقی شکل بگیرد. بعد از گذشت مدت کوتاهی از آزمایش SMR، استرمن توسط ناسا برای انجام برخی آزمایشات بر روی یک سوخت موشکی انتخاب شد.

سفارش‌دهنده این پروژه می‌خواست بداند که چرا کارکنان ناسا مانند کارگران و فضانوردان وقتی در معرض این سوخت موشکی قرار می‌گیرند، دچار استفراغ، سردرد، توهم و تشنج شدید صرعی و در نهایت مرگ می‌شوند.

به نظر می‌رسید که این آزمایش جدید کاملاً با آزمایش SMR نامرتبط است، اما در واقع این طور نبود. استرمن در این آزمایش هم از گربه‌ها استفاده کرد.

او ۵۰ گربه را هم از بین گربه‌های آزمایشگاهش و هم گربه‌های دیگر انتخاب کرد و در معرض این سوخت‌ها قرار داد. به هر گربه ۱۰ میلی‌گرم از سوخت موشک تزریق کرد و هم‌زمان امواج مغزی آن‌ها نیز ثبت کرد.

چند دقیقه بعد از تزریق در همه گربه‌ها علائمی از قبیل استفراغ، سر و صدا، افزایش هواگیری، بزاق‌آوری و… مشاهده شد.

پس از یک ساعت، تمام گربه‌ها به‌جز ۱۰ تای آن‌ها دچار گراندمال صرع شدند. در واقع ۱۰ گربه در بین این گربه‌ها نسبت به تشنج مقاوم بودند و این باعث تعجب گروه تحقیق شد.

گروه تحقیق با مراجعه به سوابق گربه‌ها فهمیدند، این گروه از گربه‌ها قبل از این در آزمایش مطالعات خواب حضور داشتند و تحت آموزش SMR قرار گرفته بودند.

به این ترتیب استرمن متوجه شد که با آموزش تولید امواج SMR به گربه‌ها، می‌توان عملکرد مغز آن‌ها را تقویت کرد و آستانه تشنج آن‌ها را افزایش داد. این مطالعات نشان داد که نوروفیدبک SMR اثرات فیزیولوژیکی واضحی بر فرد دارد.

این نتیجه شگفت‌انگیز شروعی بر تحقیقات نوروفیدبک و آغاز حقیقی تاریخچه نوروفیدبک شد. آنها به این اندیشیدند آیا انسان هم می‌تواند با کنترل امواج مغزی مشکلات خود را حل کند؟ آیا نوروفیدبک SMR می‌تواند از تعداد تشنج‌ها در افراد صرعی کم کند یا مانع آن شود؟

اینجا بود که دکتر استرمن تحقیقات خود را بر روی انسان آغاز کرد. او در سال ۱۹۷۱ برای اولین بار این آزمایش را بر روی انسان و بر روی مبتلایان به صرع انجام داد.

در این آزمایش هنگامی که بیمار موج SMR را تولید می‌کرد چراغ سبز و در غیر این صورت چراغ قرمز روشن می‌شد. بیمار باید سعی می‌کرد چراغ سبز را روشن و چراغ قرمز را خاموش نگه دارد.

نتایج باور نکردنی بود و کاهش ۶۵ درصدی تشنج گراندمال را در پی داشت! نتایج در چندین آزمایشگاه دیگر در سراسر جهان تکرار شد و در نهایت در مجله پزشکی صرع در سال ۱۹۷۸ منتشر گردید.

کار استرمن، راه را برای برنامه‌های کاربردی بالینی نوروفیدبک هموار کرد و امروزه نوروفیدبک برای کمک به بیماران با انواع بیماری‌های عصبی در سراسر جهان استفاده می‌شود.

این روش که در اصل بر اصول روان‌شناسی شرطی‌سازی عاملی استوار است، مدیون پژوهش‌های ناسا بوده و ناسا از این تکنولوژی برای اولین بار در جهت آموزش و افزایش توانمندی فضانوردان خود استفاده نمود. این سازمان امروزه نیز همچنان از این روش برای افزایش عملکرد بهینه فضانوردان و خلبانان خود از آن بهره می‌برد.

تا امروز هیچ عوارض جانبی و اثرات منفی از نوروفیدبک گزارش نشده، بلکه تمام اثراتی که داشته مثبت بوده است. در نهایت بدترین حالت این است که نوروفیدبک نتواند تغییری در علائم بیماری به وجود آورد.

نوروفیدبک از سال ۱۹۸۰ تا کنون سیر تکاملی خود را داشته و در حال حاضر در کلینیک‌ها توسط روان‌شناسان، نورولوژیست‌ها و روانپزشکان استفاده می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید